من دارم تو ادمکها می پوسم تو برام از پری یا قصه می گی من توی پیله ی وحشت می پوسم برام از خنده چرا قصه می گی
پیش تو یک عکس تازه اس واسه یه البوم قذیمی یا شنیذن یه قصه اس از یه عاشق قدیمی
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوش
رندان تشنه لب را ابی نمی دهد کس ...........گوئی ولی شناسان رفتند از این ولایت
|