دوباره شب
دوباره سکوت
دوباره تنهایی
دوباره من و یک دنیا خاطره
دوباره تنها شده ام ، دوباره دلم تنگ است ، به اندازه غم یک گل پژمرده ، به اندازه
...سوز و تب یک دشت باران نخورده ، به اندازه اندوه یک مرغ قفسی ، دلم
دوباره صورتم نم اشک را حس کرد
دوباره باران را به انتظار نشسته ام
دوباره درد را به مدارا نشسته ام
دوباره دلشوره را به دل نهفته ام
دوباره می خواهم به سوی تو بیایم
دوباره دلم هوای تو را کرده است
کاش می شد همیشه از تو بنویسم
...ولی هیچکس
.یعنی تو نیستی ، اگه بودی چتری می شدی از جنس نوازش
!ای سایبان بی پناهی ام
...ولی حیف که